می گفت: «می خوام یه هدیه بفرستم جبهه، به خاطر کوچیکیش که رد نمی کنید؟»
همه، همدیگر را نگاه کردند، گفتند: «نه، قبول می کنیم، حالا چی هست هدیه ات؟»
به نوجوان سیزده، چهارده ساله ای اشاره کرد و گفت: «پسرم.»
کتاب آسمان مال آن هاست، چاپ دوم 1368، ص 12.