اندازه پسر خودم بود. سیزده، چهارده ساله. وسط عملیات یک دفعه نشست. گفتم: «حالا چه وقت استراحته بچه؟!»
گفت: «بند پوتینم شل شده، می بندم راه می افتم.»
نشست ولی بلند نشد. هر دو پایش تیر خورده بود. برای روحیه ما چیزی نگفته بود.
کتاب آسمان مال آن هاست، چاپ دوم 1386، ص 69.