loading...
شهیدان
محمد علی قلی زاده بازدید : 15 پنجشنبه 28 آذر 1392 نظرات (0)

آمدند، گفتند مهرداد می خواهد به جبهه برود، من گفتم سنش کم است. کری از او بر نمی آید. بعد فهمیدم او آموزش رزم شبانه هم دیده است! گفتم: مسأله ای نیست و به جبهه رفت. به او می گفتم آن جا باید مراقب باشی و هر خدمتی می توانی انجام دهی و بار ها خودم او را می رساندم! بار آخر به او گفتم: دیگر نمی خواهد بروی. مسعود شهید شده، محمد هم در جبهه است تو بمان، او به من گفت: «پدر! اگر می دانستی عراقی ها چه بلایی به یر هم وطن های ما می آورند، این را نمی گفتی. من باید حتماً بروم...»

 

 

سایت ساجد

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 16
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 17
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 20
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 20
  • بازدید ماه : 26
  • بازدید سال : 281
  • بازدید کلی : 2,562